محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

جاده سبز رویاها

سالگرد ازدواج و ورودبه پنجمین سال زندگی

1392/3/11 23:25
نویسنده : مامان بهاره
232 بازدید
اشتراک گذاری

٤سال اززندگی ماگذشت ووارد پنجمین سال زندگی شدیم. درروز١١خرداد که اون موقع سه شنبه بود روزجشن وعروسی ما بود روزی که خوشحال بودیم وخوشحالیش باموقع های دیگه فرق داشت......یه جوره دیگه فکرمیکردیم ...حالا یه جوره دیگه فکرمیکنیم

 به زندگی یه جوره دیگه نگاه میکردیم حالا یه جوره دیگه نگاه میکنیم اصلا یه جوره دیگه شدیم...

ناگهان چه دیرزود میشود...

یادش بخیر که باهم پیمان عشق بستیم

اولین پیمان عشق مادرحرم امام رضا درمشهد بسته شد که خیلی صفا داشت.... 

٤سا ل از آن روز می‌گذرد... زیباترین لحظات برای جاودانه شدن،  آن روزی که تمامی وجودمان با هم شدن بود
مگر می‌توان فراموش کرد آن دم را که پیمان جاودانه بستیم و آنرا به جشن و سرور نشستیم.
آن روز که باد صبا چه مستانه می‌وزید در جای جای این سرزمین تا حکایت کند صبانامه عشق را،
و او بود که در ان دم که می وزید می خواند داستان کلبه لبریز ز مهر در کوچه های معطر ز عطر گلهای سفید، و فرشی افشان شده از گلهای مهربانی در آن

یاد داری تو نجوای باد صبا را که می خواند همی از حریری بر چهره تو به شیرینی خوشرنگ نبات،
و چه با شور سرایید در دل دشت داستان آن جشن که سراسر بود از نور و نوا و درخشید چو نگین بر دامن البرز زمین،
یاد باد آن که چگونه نام دادیم به شهر همه با هم بودن را، همه از هم گفتن و دگر بار به یادش می خوانیم داستان عشق به هم...
و حال ٤سال از آن روز پر از خاطره گذشته سالی که خود پر از خاطره گشت...

http://parsskin.com/themes/08/07/image/parsskin.jpg

دوستت دارم ....

با تمام وجودم ...

سلام

امروز اومدم بگم .... ٤ سال برای همیشه برا هم شدیم...

یه نکته زیبا : ٤ سال گذشته از ازدواج منو ......

٤ سال گذشت بلـــــــــــــــه ...

امشب..

٤ سال پیش....

الان.........

مـــن تمامـــ نمی‌شومـــ
در
عــــشــــق‌تــــــ
ثــــانیه به ثـــــانیه شروع می‌شـــــــــوم!

من عشق را با تو تجربه کردم محبت را درقلب تو یافتم و امید     

به زندگی را از تو آموختم عشق من تقدیم به تو که یادت در

فکرم و عشقت در قلبم و عطر تو درمیان لحظه لحظه های زندگی ام

 ماندگار است

با شعرهای من

کسی تو را نخواهد شناخت
از این حرف‌ها بزرگ‌تری، والاتـــری ! 

دوستتــــ دارم

 ٤سال گذشت و من راضی تر از هر زمان دیگه ای هستم که تصمیم گرفتم با شما باشم برای یک عمر ... نه ... برای این دنیا و اون دنیا...

خیلی اتفاقای این ٤ سالمون خاص بود و همچنین خودمون...

ازین اتفاقای خاص لذت میبرم

ازین یه یه فرشته خاص در کنارم و شریک و همدم و همنفس زندگیمه

زندگی ای که دیگه برای هر دومونه و یکی شده...


اتفاقات خاص این ٤سال


رفتن ما به کربلا.زیارت امام حسین.حضرت ابوالفضل وسفربه سامرا وکاظمین درست چندماه بعدازعروسی

1سال بعددرروز26اردیبهشت 90 سفربه مدینه زیارت حضرت محمد(ص)وزیارت خانه خدا مکه

هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه ای که سجده کردم وبعد صورتم اوردم بالا یهو بهت زده چی دیدم کعبه که چقدرارام بخش بودبرام......قابل وصف نیست...

تولد محمدپارسا در7مرداد 1392و8رمضان که خداوند بعداز9ماه انتظارشیرین وبعداز4سال زندگی مشترک اونوبه ماداد......

 خیلی اتفاقات افتاد خیلی مسائل بزرگ وکوچک بوجودامد خیلی روزهای شیرین وحتی تلخ داشتیم خیلی مشکلات بوجودامداما من وتو درکنارهم باصبر وتوکل برخدا همه را پشت سر گذاشتیم تاتونستیم زندگیمون روحفظ کنیم.....

خدایا خودت حافظ این زندگی باش...

                                                              

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)