محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

جاده سبز رویاها

ورودبه10ماهگی

1392/2/27 0:30
نویسنده : مامان بهاره
208 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم 10ماهه شده........مبارکه

دنبال بهانه ای بودم که باز بیایم و برایت بنویسم

همه احساسی را که به تو دارم...

بهانه ای جز دوست داشتت نیافتم و

 این همان است که مرا برای ادامه زندگی امیدوار می کند

پارسای عزیزترینم همه جان و دلم فدای تو ...

تو که همه وجود منی و عاشقانه دوستت می دارم

دوستت دارم ... به اضــافه ي سه نقطه...

تــا بـــداني..

مـــن و ايــن دوستـت دارم هايم ...

امتـــداد داريم در تـــو تا هميــشــــــه...

مثـــل همــين ســه نقــطـه

سلام به عموها و خاله ها، قبل از هر چیز از طرف همه به خودم تبریک میگم آخه من امروز ده ماهه شدم

 

بالاخره ماههای زندگیم دو رقمی شدن واین یعنی اینکه من کلی بزرگ شدم...این روزا از هر چیزی که امکان داشته باشه میگیرم و بلند میشم و رو پاهام وایمیستم...

نمیدونم چرا رو همه چیزو ملافه و پتو کشیدن...!!!؟؟ 

با سرعت باد چهار دست و پا میرم و خودمو به چیزی که هدف گرفتم میرسونم...

همش مامان مامان میگم واون صدامیکنم....(قربون مامان گفتنت)

حسابی شیطون بلا شدی همه خونه رو جمع کردیم هر چیزی که ممکنه خطرناک باشه یا تو برای اونا خطرناک باشی ههههه

ولی بازم نمیشه لحظه ای ازت غافل شد . فدای تو که مدام میخوای همه چیزو کشف کنی .

تازه دندون هم دراوردی.......خیلی خوشحالم..(انتهای 9ماهگی)

چندروزی بودکه بی قرار شده بودی ناارارومی میکردی وگریه میکردی کم وبیش تب داشتی وازعوارض دندون دراودنت بود..........

این مرد خوشگل ما خیلی شیطون  شده هیچ چیز تو خونه از دستش در امان نیست نه به تلفن رحم میکنه نه به لب تاپ من این تلفن بیچاره که همش داره جیغ میزنه تا من گوشی رو روش میذارم 2دقیقه بعد دوباره به حال قبلی بر میگرده

؛‌بغل هر کی بری گردنبندش رو میگیری و اگه برسه میکنی تو دهنت؛ و . مو میکشی البته موی بنده رو . و یه عروسک هم داری که پلکاش تکون میخوره و این برات خیلی جالبه و هی انگشتت رو میکنی تو چشماش و پلک ها شو مژه هاشو تکون میدی همین کار رو با چشم بنده هم میکنی...راستی علاقه ی شدیدی هم داری به خالی کردن کیف و ساک و ......یکی یکی در میاری و میندازی یه طرف بعد مورد بعدی...

ازانتهای 9ماهگی باکمک می ایستی...

9/2/91

10ماهگی

پ

تلاش برای بلندشدن

مرحله1

پ

به کمک نردههای تخت

مرحله2

پ

ومرحله 3

من می تونم باکمک بایستم.....

پ

پ

پ

از9ماهگی شیشه شیرم میگیرم وخودم شیر میخورم...

الان دارم چایی میخورم......

پ

عاشق کنترل تلویزیون هستم....

پ

بارورواکم همه طرف میرم والان سراغ کیف دوربین روی میزرفتم و....

انتهای 9ماهگی

پ

واون روبرداشتم....

پ

زیرمیزناهارخوری دراشپزخونه ام

پ

لباس خوشگل که بابا حسین ازمشهد خریده....تنم کردم وبهم میاد...9ماهگی

پ

پ

کلی برای خودم شیطون شدم وازهمه چی میخوام سردربیارم....مامانم مواظبم که بلایی خدایی نکرده سرم نیاد....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

kimia
30 بهمن 92 21:22
چه خوشملــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه! ایشالا همیشه سایه پدرمادرش بالا سرش باشه اینجوریـــــــــــــــــــــــــ......