ورود به 16ماهگی
سلام به پارسای عزیزترازجانم ...........ورود به 16 ماهگیت مبارک...
16ماه ازسنت گذشت مثل باد....چی بگم ازشیطونیات ..ازسرک کشیدنات به هر جایی..توی کابینت ..توی کشوها...پات بلند میکنی .میخوای ازروی میز چیزی رو برداری..موهات وگوش ودماغ ودهنت وپاهات ودستات رو شناختی ...صدای هاپو رو درمیاری ومیگی هاپ صدای کلاغ میگی ار کلمات مامان بابا نی نی اب عمه دادایی انار دد ام ام (به به)رومیگی..همه رو میشناسی وقتی میگیم فلانی رو نشون بده با دستت نشون میدی ..میگم این کیه میگه بابا..میگم اون کیه میگی بابا...صدای امبولانس رو در میاری...
میای سراغم ومیگی مامان...من کلی کیف میکنم...صدای زنگ درخونه که در میاد میگی بابا..خلاصه سرمون گرم کردی...
دنیای قشنگی داری ...خوشحالم توی این دنیای قشنگت سهمی دارم...ازجنس مادر دوست دارم برات مادری کنم گاهی خسته میشم اما با یه نگاهت یه خندت خستگی فراموش میشه...
تا میتونی بچگی کن کیف کن منم کنارت لذت میبرم...
نگاهت میکنم ...مراقبتت میکنم..البته این خداست که اول مراقبته اخه خدا همیشه مراقب بچه هاست.
خیلی دوست دارم همین قدی بمونی ولی غیر ممکن..
١٦ماهگی درحال انارخوردن
روی پله ها درمنزل قبلی
تاسوعای ٩٢
شهریور ٩٢حرم امام رضا
مامان داشت نماز میخوند که توهم سجده کردی ومثل مامان درحال نماز خواندنی قبول باشه.
حیاط حرم
وابنم مامان وقتی کوچک بود
ومطهره دختر عموت که ١٣مهر پا به این دنیا گذاشتند.٣ماهگی